لوسی حایراپتیان مدل که اغلب در مورد زندگی شخصی خود در اینستاگرام پست های صریح می گذارد ، در پست جدیدی صمیمانه در مورد جدایی از محبوب خود نوشت.
“این بالغ ترین فراق زندگی امروز من بود. ما صحبت کردیم ، همدیگر را درک کردیم ، قول دادیم که در این دنیا برای یکدیگر باشیم و طبق معمول همدیگر را نفرین نکنیم ، اما امید زیادی برای دیدن شایسته تر یکدیگر داشته باشیم. من می دانم که شما نباید بسیاری از موضوعات شخصی را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید ، من می دانم که قطعا مش در مورد این پست با من صحبت خواهد کرد ، آخرین امید آنها برای بهتر شدن است.
اما من می خواهم بنویسم ، به اشتراک بگذارم ، به اشتراک بگذارم تا بتوانم این لحظه را به راحتی زندگی کنم. من می خواهم شما بنویسید تا بتوانید بخوانید و با من باشید. امروز روح من بیش از حد درد می کند ، من بسیار صادق خواهم بود. پسری را ترک می کنم که بهترین و شایسته ترین فردی است که تاکنون دیده ام. من خودم را خیلی دوست دارم ، اگر چیزی وجود دارد ، به شما یادآوری می کنم. پسری که بیشتر از همه عاشق من شده است و من برای بدست آوردن قلبم کاری غیرممکن انجام داده است ، مطمئناً با کسی که شایسته او باشد روبرو نمی شوم. من می روم چون هنوز با زیبایی دیگری به زیبایی اعتقاد دارم و نمی خواهم زندگی او را اشغال کرده و خراب کنم ، زیرا من واقعاً می خواهم دوست داشته شوم ، بسیار دوست داشته شوم.
نمی توانستم ، به دنبال آتش ، جرقه ، نمی دانم چه چیز دیگری ، اما به دنبال آن بودم و می فهمم که هرگز آن را پیدا نمی کنم ، زیرا شاید آن وجود نداشته باشد یا برای من اتفاق نیفتد ، زیرا من پیر شدم و این کار را نکردم ، ایده عشق و انگیزه های ازدواج نیز.
“لوس ، بگذار دردت را بردارم ، من 2 سال است که قادر به دیدن چشمان خندان تو نیستم ، که قطعا آنها را دیده ام و دوستشان دارم ، بنابراین ، آه ، آه ، من نیستم. امیدوارم حداقل بهترین را از بین من انتخاب کنید ، اگرچه ملاقات نخواهید کرد ، بگذارید به شما بگویم. من همیشه فکر می کردم که تنها بودن از من است ، اما شما مسیر من را تغییر دادید ، حتی اگر نمی دانید چه زمانی جنگ جهانی دوم رخ داده است (او پرسید ، من نمی دانستم ، من از اعداد بدتر هستم).
من تعجب می کردم که با این دختر بزرگ ، که نمی داند چه زمانی جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده است ، چه می کنم ، اما من نمی فهمیدم که چگونه راحت تر از هر کسی با دستان دخترانه به من نزدیک شدی ، هیچ کس نمی تواند خیلی نزدیک شود. “
گفتم: “خوشبختی در اعداد نیست.” من حتی به یاد نمی آورم که چه زمانی این اتفاق افتاده است. او قصه می گفت و ما می خندیدیم. حق با من بود ، اما در آن لحظه قطعاً می خواستم از زیر آن بیرون بیایم. با شناختن من ، می فهمم که چنین چیزی اتفاق افتاده است.
به طور خلاصه ، بسیار بد است که ما افراد بی تفاوت ، بی لیاقت ، بی توجه ، عادی را دوست داریم و کسانی را که دنیا را زیر و رو می کنند و ما را خوشحال می بینند ، از چشمان خندان ما ، از کسانی که بازی را تغییر نمی دهند ، رها می کنیم با موهای خود. با گرمترین شبهای دختر. کسانی که می دانند چگونه عشق بورزند ، کسانی که می دانند چگونه بین زن و مرد تمایز قائل شوند ، کسانی که برای جذب زن و ایجاد احساس زن در زن کوتاهی نمی کنند.
بنابراین ، نمی دانم ، من رفتم ، با عشق باشم ، با روح باشم ، با نور ، خورشید و خدا باشم. او نوشت: “روز خوبی دارم ، نه فقط برای فیلمبرداری.”