مین های کند عمل زیربنای استقلال ارمنستان شروع به انفجار کرده اند

146


گفتگوی Lragir.am هرانت خاچاتریان، نماینده سابق مجلس شورای ملی است

آقای خاچاطریان، این سی و چهارمین سالگرد مبارزات آزادیبخش ملی آرتساخ است. 30 سال گذشته چه چیزی را نشان داده است، وضعیت امروز ما چگونه است؟

قبل از پاسخ به سؤال، ابتدا می‌خواهم بگویم که من دیدگاه خاص خود را در مورد مبارزات نهضت آزادی‌بخش ملی دارم که با ارزش‌های ملی جنبش آزادی‌بخش ملی مغایرتی ندارد. و در عین حال در چارچوب حقوق بین الملل قرار می گیرد. اصطلاحات پذیرفته شده – «مهاجم»، «مدافع»، «متجاوز» یا قربانی «تهاجم» نیاز به شفاف سازی خاصی دارد که ما در 30 سال بد انجام داده ایم. ما در چارچوب چیزی که میراث شوروی را قربانی می دانیم باقی مانده ایم. اما آن کشوری که ما آن را قربانی می کنیم، حدود 70 سال است که وجود دارد. پس از پایان آن، ما نیمی از عمر آن را گذرانده ایم، و باید امیدوار می بودیم که بدی، منفی که در آن زمان در جامعه ما انباشته شده بود، حداقل نیمی از آن از بین می رفت. اما بسیاری از چیزها را، به طور خودکار یا نه، دوست داشتن گذشته خود، میراث موروثی خود، سرزنش می کنیم.

در 30 سال دیگر بیشتر به سندرم محکوم فکر می کنیم و عمل می کنیم. بگذارید مثال بزنم: بخشی از جامعه ما که به نظر من بهترین بخش است، فکر می‌کند که ما محکوم به پیروزی هستیم و بخشی برعکس، محکوم به فنا می‌شوند که نمی‌توانیم این کار را انجام دهیم. در همین حال، یک موقعیت متوسط ​​وجود دارد، زمانی که شما زندگی یک محکوم را ندارید، بلکه در زندگی واقعی زندگی می کنید. و خوبیش از هرجا که اومده و از فیلتر ما رد میشه زرادخانه رو قبول کن و همینطور زندگی کن. و من از ابتدای نهضت متقاعد شده ام و اکنون متقاعد شده ام که بر این اساس ما می توانیم و هنوز هم می توانیم سیستم ارمنی خود را ایجاد کنیم که مطابق با قوانین بین المللی باشد و به ما امکان می دهد سیستم خود را بر اساس آن توسعه دهیم. بهتر است به جایی برسیم که دیگران باید از ما یاد بگیرند. ما باید از رویه ای که با قوانین بین المللی در تضاد است خلاص شویم. ما نمی توانیم از هیچ ملت دیگری به همین صورت تقلید کنیم، اینجا هزار و یک مانع وجود دارد. باید متقاعد شد که از نظر تئوریک نمی توان جهان را از یک منظر حکومت کرد، نه تنها در مثال کتاب مقدس، بلکه تنوع اساس توسعه است. و دسته مناسب مخصوصاً برای تنظیم روابط هماهنگ بین بزرگسالان و کودکان ایجاد شده است. یعنی تناسب، هماهنگی اقتضا می کند که تنوع وجود داشته باشد، اما هر نوع کاری در حد حقوق خود به دیگران آسیبی نمی رساند. کشورهای متمدن روابط داخلی خود را بر اساس همین ایده ها بنا می کنند: ایالات متحده، اروپا و شرق، یعنی جایی که انسان در طبیعت به همان اندازه توانایی دارد که هرکسی حق دارد از منابع طبیعی برای رفاه خود استفاده کند. .. موظف است که طبیعت را علیه خود قرار ندهد. به نظر می رسد که این یک نظریه است، اما یک چیزی که ما باید بدانیم این است که هر فرآیند عملی واقعی می تواند یا بر اساس یک نظریه موجود باشد، یا حداقل توسط یک نظریه توضیح داده شود، یا اگر می توانید، باید به آن دست پیدا کنید. یک نظریه جدید، فرآیندهای شما را با موفقیت سازماندهی کنید.

در مورد واقعیت ما، مین های کند عمل زیربنای استقلال ارمنستان به تازگی در کشور ما کار گذاشته شده اند. هیچ چیز جدیدی در این فرآیندها وجود ندارد، فقط سه دهه است که آماده نشده ایم. به عبارت دیگر، ما نه میدان های روابط داخلی و خارجی خود را مین زدایی کرده ایم و نه اقدامات دفاعی انجام داده ایم تا خسارات جبران ناپذیر زیادی از آن انفجار نداشته باشیم. اول از همه، منظور من سه معدنی است که پایه و اساس استقلال ما را در طول فرآیندهای موفقیت آمیز اوایل دهه 1990 پایه گذاری کردند. اولین مورد این است که ارمنستان آرتساخ را که از قبل متحد شده بود بیگانه کرد. دوم اینکه در آن زمان آرمان های ترکیه مطرح و گشوده شد. امروزه بسیاری از مردم به خود می بالند که جمهوری ارمنستان از زمان اعلام خود همواره اعلام کرده است که آماده مذاکره و برقراری روابط بدون پیش شرط با ترکیه است. اما در آن زمان این موضوع مطرح شد، درست است، در آن زمان ترکیه عامل ضعیف تری در سطح جهانی بود، اما این موضوع مورد بحث قرار گرفت و نتیجه گیری شد. به هر حال، چه سختی بود که بلافاصله پس از اعلام استقلال، بدون فکر در آغوش گرفتن غرب، روسیه ضعیف و در حال فروپاشی را رها کنیم، اصلاً سخت نبود. در هر صورت، آسان‌تر از اکنون بود، زمانی که روسیه تا سر حد مرگ می‌جنگد تا جایگاه خود را به عنوان یک ابرقدرت منطقه حفظ کند. در آن زمان بدیهی بود که غرب به نمایندگی از ناتو، محتمل ترین گزینه را کنترل ترکیه بر منطقه ما می دانست. ما را نمی ترساند، فقط به ما هشدار می داد.

سومین مین از این مین‌های آهسته، موضوع نسل‌کشی بود که موضوع کمی ظریف‌تر است؛ امروز هم در وهله اول قرار دارد. فقط این را بگویم که ارمنستان هنوز به طور رسمی نسل کشی ارامنه را به رسمیت نشناخته است. ما توانستیم موضوع «نسل‌کشی» و «آرتساخ» را در اعلامیه استقلال بگنجانیم، اما هیچ تصمیم یا روندی وجود نداشت که آن را برطرف کند. و موضوع به رسمیت شناختن نسل کشی حتی طرح یک ادعا نیست که ترکیه چه چیزی را به ما بازگرداند، چگونه باید جبران کند، بلکه مسئله نسل کشی مثلاً به شرح زیر است. چگونه شد که آرتساخ که ارامنه نشین بود، جزئی از آذربایجان باقی ماند؟ در اینجا دوباره استالین و لنین تبدیل به قربانی شدند، اما در واقع پس از نسل کشی موفق شد. به عبارت دیگر، موضوع به رسمیت شناختن نسل‌کشی هرگز با مسئله آرتساخ مرتبط نبوده، به طور رسمی مرتبط نبوده است. وقتی اصرار داشتیم که نسل کشی نباید رسماً فراموش شود، امیدوار بودیم که ابتدا در فرآیندهای روزمره اهمیت عملی داشته باشد و سپس بسته به اینکه ارمنستان به چه شکلی می شود، چگونه می توانیم آن را بسازیم، می توانیم وارد جزئیات شویم. اما نه این و نه این، اظهارات مستقیمی از سوی برخی مقامات وجود داشت. در این میان، همه اینها باید با تصمیمات و مواضع رسمی رفع می شد.

وحشتناک ترین چیز این است که تمام مقامات قبلی، از جمله مقامات قبلی، به نوعی توانستند جامعه ارمنستان در ارمنستان و دیاسپورا را از انجام دیپلماسی مردمی منع کنند. یعنی ممکن است بنا به دلایل دیپلماتیک، تصمیمات و اعلامیه های رسمی بر اساس شرایط خاصی وجود نداشته باشد. اما باید تشکل ها، احزاب، مراکز علمی قوی در میان مردم با صدای شنیدنی وجود داشته باشد که همیشه آن مسائل را «علیه» دولت در بالاترین تریبون ها مطرح می کردند. این طور نیست که اصلاً انجام نشده باشد، اما سطحی که انجام شد به این رهبران مغرض ما اجازه داد که سکوت نکنند، بلکه حتی بروند و در خارج اظهاراتی داشته باشند که دیدگاه دولت چیزی ندارد. با آن اظهارات انجام دهید

مقامات ارمنستان روند به رسمیت شناختن آرتساخ را آغاز نمی کنند، زیرا می گویند که مسائل مرزبندی و مرزبندی باید از موضوع آرتساخ جدا شود. این سیاست را چگونه ارزیابی می کنید؟

بگذارید مثال دیگری بزنم: برخی از نمایندگان مجلس اپوزیسیون ما، بسیاری از نیروهای غیر پارلمانی، افراد، تحلیلگران در مورد برخی اقدامات آذربایجان پس از جنگ چنین جمله ای را به کار می برند. دشمن وارد خاک جمهوری ارمنستان شده است. بلافاصله به این معنی است که قلمروهای آرتساخ، از نظر ما، مستقل نبودند. یعنی حتی به عنوان یک جمهوری به رسمیت شناخته نشده، آنها حاکمیتی نداشتند. این دوباره سیاست بیگانگی آرتساخ از ما است. و از این قبیل نمونه ها زیاد است.

خوشبختانه، همه اینها فقط به ما بستگی ندارد. به عبارت دیگر، فرآیندهایی به ویژه در رابطه با رفتار ترکیه در جریان است. حالا وقتی مردم ما به هیچ یک از بارهای سنگین نمی پیوندند و منتظر می مانند، یک نکته مثبت هم در آن وجود دارد، به نظر من حافظه تاریخی مردم ما به یاد می آورد که انجام این همه اشتباه جدید بعد از این همه اشتباه خطرناک تر است. از توکل بر رحمت خدا این راهی برای جلوگیری از اشتباهات جدید است، اما همچنان این انفعال غیرقابل قبول است. از این نظر، ما نباید به آن بخش از مردم خود توهین کنیم، برچسب های مختلف بزنیم، بلکه باید با آنها کار کنیم تا آنها نور واقعی را در انتهای تونل ببینند، هر یک از آنها در فرآیندهای سرنوشت ساز و تعیین کننده در تونل شرکت کنند. کشور.





Source link