داستان تئاتر آواره شوشی

102


من بازیگران تئاتر عروسکی شوشی را در گوشه ای آرام از گیومری، دومین شهر بزرگ ارمنستان، سه سال پس از فرار آنها از جنگ در آرتساخ، ملاقات کردم. این اولین تلاش آنها برای رهایی از عدم فعالیت اجباری بود. به مدت چهار ماه، همکاران آنها، بازیگران دیگر تئاتر، در ارتشاخ یا قره باغ کوهستانی در محاصره بودند. تنها جاده ای که قرار بود آنها را دوباره به هم پیوند دهد، امروز همچنان بسته است.

کسانی که در ارمنستان ماندند تصمیم گرفتند به کار خود ادامه دهند. با این حال کارکنان تئاتر تغییر می کنند. بر خلاف تیم بزرگ قبلی آنها، تنها دو زن مشتاق، اشکن و لیلیت، مسئول تنظیم اجراها بودند.

از زمان جنگ، تئاتر برای بلیط هزینه ای دریافت نکرده است و ورود رایگان را برای همه فراهم می کند. مجریان برای کسب درآمد به مشاغل دیگری مانند آرایشگری، کار در خارج از کشور و اجرا در رویدادهای خصوصی مشغول هستند.

آنها خود را «تئاتر سرگردان» می نامند، اما تاکید می کنند که هنوز متعلق به شوشی هستند. آنها شوشی را شهری با دیوارهای سفید و مه دائمی و یادآور عدن توصیف کردند. یکی از این زنان گفت که بدون مه احساس می کند نمی تواند نفس بکشد. به یاد شهرهایی در ارمنستان افتادم که مه آلود هستند، مانند سوان و دیلیجان، اما او بی تفاوت بود.

پدر و دختر در حال تماشای اجرای مادرشان با کوه آرارات در پس زمینه.
آماده شدن برای اجرای «سه خوک کوچک» از قضا، داستان خوک ها شبیه به داستان خود بازیگران است – در هر دو، آنها خانه های خود را از دست می دهند.
اشکن عروسک ها را در کمد خانه جدیدش نگه می دارد و جای کمی برای لباس باقی می گذارد. کل تئاتر در گوشه های مختلف خانه او قرار می گیرد.
نمایی از پنجره یکی از مهدکودک ها، جایی که تئاتر در آن اجرای توری داشت.
اجرا در این سالن بازیگران را به یاد تئاترشان در شوشی انداخت. هر بار که یاد شوشی می افتند با لبخند و شادی این کار را می کنند. «نگاه کن! این دیوارها! شوشی اینجوری بود!» آنها گفتند. (نخستین تماشاگر و دیوارهای جادویی)
لیلیت شاعری است که برای تئاتر فیلمنامه می نوشت. از آنجایی که نیمی از بازیگران تئاتر در آرتساخ در محاصره هستند، او به عنوان بازیگر نقش گرگ را بر عهده گرفته است. (اضطراب قبل از نمایش)
جادو فراتر از پرده ها
دیوید سیگاری می کشد و دود را بیرون می دهد تا یکی از خانه های خوک های کوچک را «سوزاند».
دیوید دیگر عضوی از تئاتر نیست، اما به طور داوطلبانه به تئاتر در طول اجرای آن کمک می کند. تئاتر با ابزارهای فروتنانه به خواسته های بزرگ خود می رسد.
گایانه از کودکی درگیر تئاتر بوده است. او از زمان جنگ به قالی بافی پرداخت. او دیگر عضوی از تئاتر عروسکی نیست، اما به عنوان یک بازیگر برای حمایت از همکارانش داوطلب می شود. (منتظر نقش او هستم)
کودکان هنگام تماشای اجرا واکنش‌های مختلفی را تجربه می‌کنند: تعجب، ترس از گرگ، همدردی با خوک‌ها، خنده‌های غیرقابل کنترل و میل به هشدار دادن به خوک‌ها که مراقب گرگ باشند.
لیلیت صدایی سخت و مردانه به گوش می‌دهد تا نقش گرگ را بازی کند.
بچه ها بازیگران را تشویق می کنند.
آرژین یک بازیگر حرفه ای است. او یک تی شرت با مجسمه «تاتیک پاپیک» (یا مادربزرگ-پدربزرگ)، یکی از نمادهای اصلی میراث ارمنی آرتساخ به تن دارد. همسر و دخترش مخاطبان فداکار او هستند.
از آنجایی که مالکیت تئاتر در شوشی باقی مانده بود، مجریان از خمیر و تکه‌های پارچه عروسک‌های جدیدی ساختند.
«تئاتر خانه ندارد. این یک مکان سرگردان است، اما ملک در گیومری واقع شده است. وهاگن، یکی از اعضای سابق تئاتر، به عنوان آرایشگر کار می کند تا از خانواده خود مراقبت کند و در عین حال داوطلبانه به تئاتر کمک می کند.

دیانا هوانیسیان

دیانا هوانیسیان یک انسان شناس فرهنگی، عکاس مستند و فیلمساز ساکن ارمنستان است. او به عنوان دستیار پژوهشی برای برنامه های مختلف مردم شناسی در مورد جنگ، مطالعات پناهندگان و آموزش غیررسمی کار کرده است. علایق او شامل مطالعات تروما و حافظه، انسان شناسی بصری و فرهنگ روزمره است.

دیانا هوانیسیان



Source link